فصل عاشقي
من برای بودن تو در بطن وجودم گریه ها کردم زجه ها زدم و از دل شوره آمدنت در قفس تنگ تنهائی خود چوب خط ها کشیدم با خدای خود درد و دل ها کردم قهر و آشتی ها کردم تا که معجزه عشق تو در قلب من ظهور کرد و من عاشقت شدم ثانیه به ثانیه نفسهایت را به شمارش گرفتم در خیال خود برای خنده هایت ضعفها کردم برای گریه هایت غصه ها خوردم تا که لحظه موعد دیدار من و تو به سرانجام رسید قلب بیچاره من عاشق بوی تنت شد عاشق چشم سیاهت عاشق روی چون ماهت و آغاز سنفونی پائیزی ...
نویسنده :
سپیده ماماي سپنتا
22:31