سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

رویای پاک سپنتا

فصل عاشقي

من برای بودن تو در بطن وجودم گریه ها کردم زجه ها زدم و از دل شوره آمدنت در قفس تنگ تنهائی خود چوب خط ها کشیدم با خدای خود درد و دل ها کردم قهر و آشتی ها کردم تا که معجزه عشق تو در قلب من ظهور کرد و من عاشقت شدم ثانیه به ثانیه نفسهایت را به شمارش گرفتم در خیال خود برای خنده هایت ضعفها کردم برای گریه هایت غصه ها خوردم تا که لحظه موعد دیدار من و تو به سرانجام رسید قلب بیچاره من عاشق بوی تنت شد عاشق چشم سیاهت عاشق روی چون ماهت و آغاز سنفونی پائیزی ...
30 آبان 1393

جوجه دو ماهه ...

جوجه ناز نازي من لونمون توي اين چند وقت پر شده از كارتن هاي بسته بندي بخاطر همين دوباره من و تو بيشتر روزها رو مي ريم خونه بابابزرگ و مامان جون. فعلا مثل عشايرها زندگي مي كنيم ... روز 27 آبان هم صبح ساعت 11 رفتيم مركز بهداشت محله جديدمون و برات پرونده تشكيل داديم و بعد از گرفتن قد و وزن ، واكسن دو ماهگي تو هم زديم. الهي ماماني فدات بشه قلبم آتيش گرفت وقتي سوزناي به اون بلندي رو كردن توي رانهاي كوچولوت و دردشون باعث شد از چشماي خوشگل تو اشك بيايد خيلي غصه خوردم، اما شازده ما خيلي قوي و خيلي زود با دلگرمي هاي ماماني آروم شد. من قربون تو بشم، به راستي كه ماشا... خيلي پسر قوي هستي خيلي كم ناراحتي و تب كردي انشا... كه هميشه سلامت...
29 آبان 1393

تازه گي هايت ....

همچنان پر انرژی و قوی.... در مسیر کشف دنیا هر چیزی که به نظرت جالبه باید تحمل بازرسی شما رو داشته باشه و در نهایت هم یک پرتاب هیجان انگیز تجریه میکنه ... سقوط آزاد امان از فریادهای بنفش ... قرمز ... نارنجی ... گوياحال حال ها ادامه داره ... وقتی که میخوای کاری و انجام بدی و نمی تونی، انقدر تقلا می کنی (هم فیزیکی و هم صوتی) تا بالاخره به مراد دلت برسی. البته توی این مسیر گاهی از بارش باران بهاری چشمای سیاه خوشگلت هم ما رو بی نصیب نمی زاری .... بگم از تازه گی هات . . تازه گی ها عاشق وسایل نظافت شدی مثل جاروبرقی  .... بیچاره خدا نکنه چشمت بهش بخوره باید دنبالت به هر طرف که میخوای بیاد، سیم...
15 آبان 1393
1